loading...
نماز من
سیدمحمدعلی ابطحی بازدید : 52 دوشنبه 18 دی 1391 نظرات (0)

مفهوم شناسی واژه های کلیدی:

1-تشیع:
مصدر باب تفعل از ریشه «شیع» است و معنای استعمالی آن مترادف با شیعه می باشد که مصدر نوعی از همان ریشه است. به گفته برخی واژه شناسان «شیع» دارای دو معنای متفاوت است . یکی: یاری کردن، و دیگری :پراکنده شدن، (ابن فارس، 1404ق، 235) اما بنا به تحقیق برخی پژوهشگران، اصل و یگانه معنای
این ریشه، گسترش و وسعت دادن در چیزی است .با این وصف، شیعه با توجه به ساختار واژگانی اش بر نوع خاصی از گسترش دادن که گسترش در فکر یا نظر خاصی است دلالت می کند. شیعه آن گاه در تحول معنایی خود برگروهی که تحت گستره فکری خاص جمع شده اند اطلاق گردیده است .(مصطفوی، 1385، 200) به عنوان مثال شیعه علی به گروهی گفته می شد که زیر گستره فکری خاص علی (ع) گرد آمده بودند؛و شیعه معاویه به کسانی اطلاق می گردید که افکار خصا معاویه را پذیرفته وبهیار یاو برخاسته بودند.با گذشت زمان کوتاهی از صدر اسلام واژه شیعه در معنای پیروان علی (ع) و کسانی که فکر و ولایت آن حضرت را پذیرفته بودند بدون هیچ قید و وصفی به کار رفت و این همان معنایی است که در عنوان مقاله حاضر مورد توجه است.

2- فرهنگ:
فرهنگ از لحاظ لغوی به معانی مختلفی آمده است. محمد حسین بن خلف تبریزی( قرن 11 قمری)در معنای فرهنگ می نویسد: «علم و دانش و ادب و بزرگی و سنجیدگی و کتاب لغات فارسی و نام مادر کیکاوس باشد و شاخ درختی را نیز گویند که در زمین خوابانیده از جای دیگر سربرآورد. و کاریز آب را نیز گفته اند چه دهن فرهنگ جایی را می گویند از کاریز که آب بر روی زمین اید.»
(تبریزی، 1362، 1481). اما از لحاظ اصطلاحی، واژه فرهنگ از اصطلاح های مورد استفاده در حوزه علوم اجتماعی است .دراین حوزه از میان رشته های مختلف علمی که به بحث درباره مسائل اجتماعی می پردازد رشته علوم انسان شناسی بیش از سایر رشته ها درباره مفهوم و معنای فرهنگ سخن می گوید. تفاوت دیدگاه انسان شناسان در ترسیم حد و مرز مفهوم فرهنگ موجب شده است تا معانی گوناگون و متعددی از این واژه در کتاب های مربوط به جامعه شناسی به طور عام و انسان شناسی به طور خاص به چشم بخورد. با وجود تلاش های فراوانی که در ارائه یک تعریف دقیق و فنی دراین باره به عمل آمده است، هنوز نمی توان تعریفی را پیدا کرد که مورد توافق دست کم تعداد شایان توجهی از پژوهشگران حوزه علوم اجتماعی باشد. با این حال با اندکی تسامح مقبول می توان گفت: مقصود از فرهنگ به ویژه در مواقعی که به دین و مذهب و آیین خاصی مثل تشیع اضافه می گردد عبارت است از : مجموعه دانش ها،
بینش ها،آداب و رسوم، و رفتارهای جا افتاده ای که یک مجموعه انسانی به آن پای بندی نشان می دهد، گردن نهادن به آن را از وظایف دینی و مذهبی خود به شمار می آورد، روش، منش، کنش و واکنش های خود را برآن بنا می نهد.

3-پویایی:
پویایی به معنای پویا بودن است و پویا ویژگی چیزی است که حرکت می کند و دارای استعداد یا توان درگرگونی درجهت برتری و پیشرفت است . (انوری، 1382، 1459)بنابراین پویایی فرهنگ تشیع به معنای درجا نزدن فرهنگ شیعه، رو به جلو بودن آن و توانمندی اش برای مقابله با دیگر فرهنگ ها و برتری با آن ها و پیشرفت به سوی دستیابی به اهداف و آرمان هاست.

4-موعود:
از لحاظ لغوی اسم مفعول و به معنای وعده داده شده است؛ و از لحاظ اصطلاحی در فرهنگ اسلامی برای اشاره به حضرت مهدی (ع) به کار می رود. دلیل این امر وعده های قرآنی و روایی متعددی است که باورمندان شایسته کار را به حاکمیت جهانی الهی، استقرار کامل اسلام وبرپایی دولت عدالت گستر در پایان تاریخ، ونیز به قیام و انقلاب حضرت مهدی (ع) برای تحقق بخشیدن به آنچه یاد شد، وعده می دهد.

5-انتظار:
مصدر باب افتعال از ریشه نظر است . به جز تفاوت ظاهری میان انتظار و نظر،تفاوت معنایی را نیز باید میان آن دو در نظر گرفت؛ به این بیان که انتظار، خواستن چیزی است که نظربه آن درحال حاضر امکان پذیر نیست اما امکان آن در آینده وجود دارد.(طبرسی، 1355 ق، 203).براین اساسی اگر نظر به چیزی هم اینک ممکن باشد، انتظار آن چیز بی معنا خواهد بود و اگر امکان تحقق چیزی در آینده وجود نداشته باشد انتظار آن بی معنا خواهد بود. با این توضیح روشن می شود که انتظار موعود،انتظار درست و معقولی است چرا که در حال حاضر نمی توان به موعود نگریست اما در آینده می توان او را مشاهده کرد.
با مفهوم شناسی کوتاهی که ارائه گردید موضوع مقاله روشن می شود. مقصود آن است که توضیح داده شود قیام عاشورا و انتظار موعود چه نقش واثری در ماندگاری،حرکت، تداوم و پویایی فرهنگ تشیع داشته و دارد.

عاشورا، انتظار، پویایی:
در نگاه ابتدایی و گذرا به موضوع مورد بحث، تفاوت عمده ای میان ارتباط عاشورا با پویایی، و ارتباط انتظار با پویایی ملاحظه می شود .حادقه و قیام عاشورا، پدیده ای و اقدامی حماسی و احساسی است که بی تردید با هر نگاه و دیدگاهی در پویایی فرهنگ تشیع آثاری فراوان و گسترده داشته است .قیام ها و انقلاب ها،جنبش ها و خیزش های کوچک و بزرگ بسیاری در تاریخ پرماجرای تشیع به وقوع پیوسته است که چه از دیدگاه شیعیان و چه از دیدگاه غیر آنان، از قیام عاشورا و اقدام امام حسین (ع) در کربلا نیرو والگو گرفته است .مظلومیت امام حسین (ع) و یاران فداکار او در روز دهم ماه محرم سال شصت و یکم هجری از یک سو و ستم گری و سنگدلی دشمنان آن حضرت در همان روز از سوی دیگر در هماره تاریخ هر شیعه بیدار دلی را به قیام و انقلاب در برابر ستمکاران فراخوانده و می خواند. نوع حادثه عاشورا با هر تحلیل و برداشتی، حرکت ساز و جنبش آفرین بوده و پویایی فرهنگ تشیع را به دنبال داشته است؛ اما انتظار موعود در نگاه سطحی و بدون تعمق به ظاهر از چنین جایگاه حرکت آفرینی برخوردار نیست.
انتظار همچون بسیاری دیگر از مفاهیم موجود در فرهنگ اسلامی به طور عام و فرهنگ تشیع به طور خاص از گاه طرح و پیدایش خود به خوبی تبیین نگردید، از این رو موجب شد تا برخی ساده اندیشان یا برخی بدخواهان از آن برداشتی فاصله دار با آنچه روایات معصومان (ع) گویای آن بود،داتشه باشند؛ برداشتی که پویایی فرهنگ تشیع را به هیچوجه در پی نداشته است و ندارد و برعکس، ایستایی آن را به دنبال می آورد.
اما آیا به واقع چنین است ؟ آیا انتظار موعود تأثیر متفاوتی با پدیده ای همچون حادثه کربلا و قیام عاشورا را در فرهنگ تشیع داشته و دارد؟ آیا به جای پویایی این فرهنگ سبب رکود و توقف آن می شود؟ نگاهی حتی نه چندان عمیق به میراث بر جای مانده از بنیان گذاران تشیعه راستین که امامان حق گو، الهام گیر با واسطه یا بی واسطه از مخزن علم و اسرار الهی هستند، ما را با پاسخ منفی پرسش های یاده شده مواجه می کند.
اندکی درنگ و تأمل بیشتر لازم است تا حقیقت را روشن سازد و نقش مثبت و سازنده انتظار موعود در پویایی فرهنگ تشیعه را نشان دهد. شاید توجه به نکاتی که در پی می آید دراین جهت سودمند و اثر گذار باشد.

1- انتظار،عمل وحرکت است
برخلاف آنچه برخی می پندارند که انتظار حالتی نفسانی و روانی است، روایاتی متعدد گویای آن است که انتظار،عمل است. این سخن نورانی پیامبر (ص) که می فرماید: «برترین اعمال امت من انتاظر فرج از سوی خدای عزیز و جلیل است »(صدوق، 1405ق، 644) تمام مدعی را می تواند به تنهایی به اثبات برساند،گمان می رود اشتباهی مهم که دراین جا برای برخی نویسندگان پدید آمده است، آن باشد که انتظار به معنای مصدری را با انتظار به معنای حاصل و اسم مصدر خلط کرده اند. اسم مصدر کلمه ای است که بر حاصل و نتیجه معنای مصدر دلالت می کند؛ حاصل و نتیجه ای که درباره انسان به صورت وصف و حالت بروز می نماید. به عنوان مثال : شستن صورت و دست ها و مسح کردن سر و پاها همراه نیت و شرایط خاص، حالتی را در انسان پدید می آورد که طهارت نامیده می شود. شستن و مسح کردن عمل است؛ اما طهارت حالت است که به دنبال آن عمل حاصل می گردد.
مفهوم شناسی درست ودقیق واژه انتظار هم همسو با روایاتی متعددی که انتظار را عمل می شناساند، این حقیت را آشکار می کند که انتظار از جنس عمل است. دانش آموزی را در نظر بگیریم که می خواهیم او را به وصف «منتظر نمره قبولی» توصیف کنیم . این وصف در صورتی به شکل حقیقی و بدون مسامحه براو اطلاق می گردد که وی کارهای لازم را انجام داده باشد؛ کتاب های درسی مربوط را خوب خوانده، سطح آگاهی های خود را به اندازه کافی بالابرده، در امتحان ها شرکت کرده، پرسش های امتحانی را به نحو مطلوب و درست پاسخ داده، و در پایان چشم به راه اعلام نتیجه و نمره قبولی خود باشد. همه این کارها انتظار مورد بحث را ایجاد می کند به گونه ای که خلال و نقصان در هریک از آن ها موجب عدم تحقق انتظار می شود.
با این توضیح انتظار موعود هنگامی تحقق می یابد که منتظر موعود همه آمادگی های فردی و اجتماعی وروحی را پیدا کرده و کارهایی که او را به انتظار می رساند انجام داده باشد، خود را آن گونه ساخته و پرداخته باشد که فراتر از وضعیتی که درآن به سر می برد و مناسب با شرایطی باشد که امید تحقق آن را دارد و علاوه برخود، محیطی که درآن زندگی می کند را نیز برای پذیرش وضعیتی جدید که موعود منتظر پدید می آورد آماده کرده باشد ومانند آن .
نیک پیداست که انتظاربا این توصیف و توضیح، حرکت آفرین است و پویایی منتظران را در پی می آورد چرا که هرگز با سکون و سکوت نمی توان انتظار به معنای واقعی را به دست آورد و هرگز با بی تحرکی،تنبلی و عمل گریزی نمی توان خود را و جامعه خویش را منتظر موعود دانست.

2- انتظار جهاد در راه خداست
در فرهنگ معارف شیعه، انتظار چون جهاد در راه خدا و منتظر همچون مجاهد در راه خدا است.
پیامبر (ص) می فرماید: «برترین جهاد امت من انتظار فرج است.»(مجلسی، 1403ق، 141)، علی (ع) می فرماید: «منتظر دولت ما مانند دست و پا زننده در خون خود در راه خدا است.»(صدوق، 1405ق، 645)، امام صادق (ع) می فرماید: «منتظر (امام) دوازدهم مانند کسی است که شمشیر خود را در پیشگاه پیامبر خدا (ص) برهنه کرده از ان حضرت دفاع می کند.» (صدوق، 1405ق، 335)
این سخنان نورانی تنها نمونه ای از روایاتی است که به تبیین جایگاه بلند و حرکت آفرین انتظار می پردازد و نگاه کوتاه بین و نادرست آنان که انتظار را به معنای تسلیم در برابر طاغیان، بی مسئولیتی در برابر دیگران و مسئولیت ناپذیری در امور اجتماعی می دانند تصحیح می کند؛ انتظار آن گاه انتظار مقبول است که مانند مجاهده درراه خدا باشد؛پویا و پایا، همراه خون و خطر، جنگ و جهاد، نبرد با دشمن و دفاع از آرمان ها، پر واضح است که چنین انتظاری هرگز موجب ایستایی، بی تحرکی، بی خبری، ستم پذیری، فساد کاری و تباهی نمی شود. انتظاری که موجب عقب ماندگی باشد مورد تایید و امضای پیشوایان معصوم شیعه نیست و در مجموعه معارف شیعی
جایگاهی ندارد. چنین انتظاری جهاد در راه خدا به شمار نمی رود و ارج و منزلتی هم پایه مجاهدت در پیشگاه پیامبر (ص) را برای انسان به ارمغان نمی آورد.
انتظاری که سبب پیشرفت و احساس مسئولیت اجتماعی است هم پای قیام پرشور عاشورا بی تردید تداوم و پویایی فرهنگ تشیع را در پی دارد؛ شیعه را همواره از وضعیت موجود ناراضی و به پیدایش آینده ای روشن امیدوار می کند.در سایه همین امیدواری، او را به کار و تلاش برای برپایی حکومت عدالت گستر مهدوی و زمینه سازی برای ظهور مسرت بخش مهدی وادار می نماید.
روایاتی که انتظار فرج و ظهور حضرت مهدی (ع) وبر پایی دولت حق را مجاهده در راه خداوند ودر پیشگاه پیامبر اسلام(ص) معرفی می کند در حقیقت انتظار موعود را با قیام عاشورا از یک جنس و می داند و دریک جایگاه و پایگاه قرار می دهد؛ چرا که قیام عاشورا هم مصداق بارز جهاد در راه خدا و شهادت در راه آرمان هاست و در ذات و اساس آن نارضایتی از وضعیتی که یزید پلید پدید آورده و جامعه اسلایم به آن مبتلا شده بود و نیز امید و آرزوی نابودی ستم و برپایی عدالت قرارداد.بنابراین انتظار، عاشوراست و عاشورا، انتظار، و هردو جهاد در راه خدا و سبب حرکت، پویایی، دگرگونی، براندازی اساس ستم، برپایی بنیان عدالت و پویایی فرهنگ تشیع.
با این توضیح به خوبی روشن می شود که به عنوان مقاله به سبب جمع میان عاشورا و انتظار موعود و بحث از تأثیر آن دو در تداوم وپویایی فرهنگ تشیع، دچار تناقض و ناسازگاری درونی و محتوایی نیست . این امری است که تبیین درست عاشورا و انتظار، آن را بی هیچ ابهامی و ایهامی به روشنی می فهماند.
اکنون به بیان نقش قیام عاشورا و انتظار موعود در تداوم و پویایی فرهنگ تشیع می پردازیم و از آنجا که مهم ترین ابعاد فرهنگ تشیع، بعد سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آن است تلاش می کنیم تا مهم ترین نقش یاد شده را در هریک از این ابعاد تبیین نماییم. بدیهی است بحث در همه ابعاد فرهنگ تشیع و در همه نقش های قیام عاشورا و انتظار موعود دراین ابعاد فرصت و امکانی بیشتر می طلبد که اینک وجود ندارد.

1- عاشورا،انتظار، گسترش مسئولیت ها
از ارکان مهم بعد سیاسی فرهنگ تشیع، گسترش مسئولیت شیعیان نسبت به حکومت و حاکمان است، امری که پویایی و تداوم فرهنگ تشیع را در سیاست به دنبال دارد و علاوه بر آن زمینه ساز تبلور مؤلفه های اساسی دیگری از فرهنگ تشیع بوده است.
روشن است که انسان دربرابر آنچه نسبت به آن مسئولیت فردی یا اجتماعی دارد کنش ها یا واکنش های مناسب را انجام می دهد.برای ایجاد تحرک و پویایی نسبت به چیزی کافی است تا مسئولیت نسبت به آن چیز برانگیخته و تحریک شود و برای جلوگیری از تحرک و پویایی، کافی است که تلقین شود مسئولیتی در کار نیست.
علاوه بر اصل مسئولیت، تنگی و فراخی دایره مسئولیت و میزان ارزش و اهمیت آن، حرکت ها و جنب و جوش های آدمی را محدود یا وسعت می بخشد یا آن را ضعیف یا شدید می کند. انسانی که تنها سر در لاک زندگی شخصی خود دارد و فقط خود را در آن محدوده مسئول می بیند از تحرک و پویایی کمتری نسبت به انسانی که خود را در برابر اجتماع نیز وظیفه مند و مورد پرسش می داند، برخوردار است.
تاریخ اسلام نشان می دهد که تأثیر مستقیم نگرش انسان به اهمیت و دایره مسئولیت های سیاسی او در میزان و گسترش تحرک و پویایی وی موجب شد تا از همان آغاز ایجاد جریان خلافت اسلامی، این تفکر از سوی زمام داران غاصب به شکل ها و صورت های مختلف ترویج گردد که عموم مردم نسبت به حکومت و حاکمان مسئولیت ندارند. هرکس به خلافت و زمامداری رسید با خواست و اراده الهی بوده است و هرکس از خلافت و زمامداری کنار زده شد نیز با تقدیر الهی بوده است. مردم در برابر حکومت و حاکمان باید تسلیم محض باشند و آنان را چه عادل و چه جائر به جان و دل بپذیرند، از دستورهای آنان سرپیچی نکنند و خواست و اراده آنان را بر خواست و اراده خود مقدم دارند.
در روایات اهل سنت آمده است :
پیامبر (ص) فرموده : «هرکس از اطاعت (حاکم) خارج شود و با مردم فاصله گیرد به مرگ جاهلی مرده است.»(بیهقی، بی تا، 234)
نیز فرمود: «هرکس از امیرش یچزی ببیند که آن را ناپسند می داند باید شکیبا باشد چرا که هرکس از مردم به اندازه یک وجب دور شود و بمیرد،مرگش جاهلی گونه است.»(نیشابوری، بی تا، 21)
نیز فرموده: «کسی که دست از اطاعت (حاکم) بردارد، خداوند را در روز قیامت ملاقات خواهد کرد در حالی که برایش حجتی نیست . و هرکس بمیرد و در گردنش بیعتی نباشد به مرگ جاهلی مرده است.» (نیشابوری، بی تا، 22)
مسلم بن حجاج نیشابوری (261 ق) از حذیقه بن یمان یکی از اصحاب پیامبر(ص) و او از پیامبر (ص) نقل می کند که آن حضرت فرمود: «پس از من پیشوایانی خواهند بود که به هدایت من هدایت نمی شوند و به سنت من عمل نمی کنند. و به زودی مردانی به پا خواهند خاست که دل هایشان دل های شیطان ها در بدن انسان ها است. (حذیفه) می گوید:اگر آن زمان رادرک کردم چگونه عمل کنم؟ فرمود: می شنوی و امیر را طاعت می کنی. و اگر پشتت را زد و مالت را گرفت بشنو و اطاعت کن.»
(نیشابوری، بی تا، 20)
براساس همین روایات و روایات مشابه آن ها است که پیشوایان مذهبی اهل سنت به نوعی مسئولیت زدایی از مسلمانان در برابر حاکمان و رفتارهای نادرست آنان پرداختند، و درحقیقت دین را سیاست زدایی کردند.
احمد بن حنبل( 241ق) پیشوای دینی حنبلیان می گوید: «واجب است )شنیدن و اطاعت کردن از پیشوایان و حاکم مسلمانان، نیکوکار و بدکار، و (نیز) هرکس خلافت را عهده دار شود و مردم (در اطرافش )گرد آیند و به او خشنود شوند، و (نیز) هرکس با شمشیر بر مردم چیره گردد و امیرالمؤمنین نامیده شود. و جنگ به همراه امیران تا روز قیامت رواست، نیکوکار و بدکار،و برپاداشتن حدود با پیشوایان است و هیچ کس را نیست که برآنان طعنی وارد سازد و به نزاع برخیزد.و پرداخت صدقات به آنان جایز است .هرکس صدقات را به آنان دهد از او مجزی است،(حاکم) نیکوکار باشد یا بدکار. و اقامه نماز جمعه پشت سراو و پشت سر هر والی رواست و هرکس نمازش را اعاده کند بدعت گذاری است که روایات را رها کرده است و سنت را مخالف نموده است .»(ابوزهره، بی تا، 322)
ابوجعفر طحاوی(321 ق) از پیشوایان بزرگ نجفی مذهبان می گوید: «وقیام بر ضد پیشوایانمان و نه عهده داران کارمان را اعتقاد نداریم و اگرچه ستم روا دارند. و بر علیه هیچ یک از آنان فرا نمی خوانیم واز اطاعت ایشان دست نمی کشیم و اطاعتشان را از اطاعت های خداوند عزیز و جلیل می شماریم که بر ما تا آن گاه که فرمان به معصیت ندهند واجب است .»(سقاف، 1416 ق، 635)
محمد بن عبدالکریم بزدوی(قرن پنجم) در توجیه مسئولیت ناپذیری اهل سنت در برابر حاکمان ستمگر و منحرف و با اشاره به اینکه حاکمان جامعه اگر ستم روا دارند یا فاسق گردند از حکومت کنار زده نمی شوند، می نویسد: «دلیل سخن عوم اهل سنت و جماعت، اتفاق امت است چرا که آنان فاسقان را پیشوایان (خود) دیدند (و اعتراض نکردند)؛ بیشتر صحابه بنی امیه را که فرزندان مروان بودند دیدند به گونه ای که جمعه و جماعت را پشت سر ایشان می خواندند و قضاوت هایشان را نافذ می دانستند، و همچنین صحابه و تابعان ونیز آنان که در پی ایشان بودند خلفت بنی عباس را می دیدند درحالی که بیشتر ایشان فاسق بودند.»(بزدوی، بی تا، 190)
آنچه نقل شد یکی از باورهای اساسی مذهبی -سیاسی اهل سنت است که قرن ها پیروان این مذهب را دنباله روان بی تحرک و بی چون و چرای حاکمان عادل یا جائر ساخت و مسئولیت شرعی و سیاسی را از ایشان در برابر آنان سلب نمود و در نتیجه رکود و رکون را بر جامعه اهل سنت از این جهت و دراین عرصه مهم حاکم نمود؛ امری که جامعه شیعی به برکت پیروی از امامان هدایت و آگاهی، راهی جز آن پیمودند و باوری جز آن یافتند؛ مسئولیت پذیری فعالانه و هوشیارانه در برابر انحرافات زمامداران و پیشوایان، و اقدام عملی تا حد اصلاح یا براندازی، قیام و انقلاب و سرنگونی.
در فرهنگ شیعه هرگونه یاری ستمکاران، سکوت در برابر آنان و همراهی گفتاری و رفتاری با ایشان به شدت سرزنش شده است.
شیعه از پیامبر (ص) روایت می کند که حضرت فرمود: «روز قیامت که شود منادی ندا خواهد داد: کجا هستند ستمکاران و آنان که برای آنان مرکب جا مرکبی را تمیز و درست کردند، یا کیسه ای را بستند، و یا برای آنان جوهر به قلم آوردند. پس
آنان را با ایشان (ستمکاران) محشور کنید.) (حر عاملی، 1403ق، 130)
و نیز فرمود: «هیچ بنده ای به سلطان ستمکار نزدیک نمی شود جز آنکه از خدا دور شده است .» (حرعاملی، 1403 ق،130)
و فرمود: «کسی که به نزد ستمگری برود تا او را یاری رساند و حال آن که می داند او ستمگر است به تحقیق از اسلام خارج گردیده است .»(حر عاملی، 1403 ق، 131)
امام صادق(ع) می فرماید: «کسی که به ظلم رفتار می کند، و یاور او، و خشنود به کار او هرسه شریک هستند.» (حرعاملی، 1403ق، 128)
امام سجاد (ع) می فرماید: «از همراهی با گناه کاران و یاری ستمکاران بپرهیزید. (حرعاملی، 1403ق،128)
ابن ابی یعفور از یاران امام صادق(ع)می گوید: «نزدآن حضرت بودم که مردی از اصحابمان برحضرت وارد شد و به حضرت گفت :فدایت گردم، گاه می شود فردی از ما را تنگی و سختی می رسد و دراین حال (از سوی والیان) به ساختن بنایی، یا ایجاد نهری، یا اصلاح سیل بندی فراخوانده می شود، دراین مورد چه می فرمائید؟ امام صادق (ع) فرمود: دوست ندارم که من برای آنان گره ای را بزنم و یا یچزی را با طناب ببندم و تمام چیزهای خوب برایم باشد، نه، و نه اینکه جوهری به قلم آورم. همانا یاران ستمگران در روز قیامت در خیمه هایی از آتش هستند تا آن گاه که خداوند میان بندگان حکم می کند.»(حر عاملی، 1403 ق، 129)
این باور اساسی و بنیادین سیاسی شیعه است که سالار شهیدان (ع) در قیام کربلا آن را به مرحله اجرا درآورد و شیعیان در دوران انتظار موعود در پی آن هستند؛ باوری که با بی تحرکی، بی تفاوتی، سکوت و سازش، چشم بر خطاها بستن و با هر ستم و ستمگری ساختن فاصله دور و دراز دارد و با تحرک وپویایی، هشیاری و بیداری، اقدام و عمل مناسب، فریاد و اعتراض، قیام و انقلاب، و در پایان اصلاح حاکمان و یا سرنگونی ستمگران و برپایی حکومت صالحان عجین است.
سخنان مختلف امام حسین (ع) در طی قیام خود گواه این مطلب است که این حماسه شور آفرین نیز در همان جهت احساس مسئولیت در برابر حکومت و حاکمان
جامعه اسلامی به وقوع پیوسته است.
آنحضرت خطاب به مردم یادآور می شود که پیامبر (ص) فرمود: «هرکس حکمران ستمگری که حرام خدا را حلال می شمارد، پیمان او را می شکند، با سنت پیامبر خدا مخالفت می ورزد، در میان بندگان خدا به گناه و تجاوز عمل می کند را ببیند ولی در برابر او رفتاری و نه گفتاری از در ناسازگاری نداشته باشد، بر خداوند است تا او را در همان جایگاه ستمگر وارد کند.» (بحرانی، 1407ق، 232)
نیز در وصیت نامه مشهور خویش به محمد بن حنفیه درباره انگیزه های قیام خود می نویسد: «و من از روی خودخواهی و نه خوش گذرانی و نه به عنوان مفسد و نه ستمگر (از مدینه) بیرون نرفته ام، وجز این نیست که در پی اصلاح طلبی در امت جدم(ص) بیرون رفته ام. می خواهم امر به معروف نمایم و نهی از منکر کنم و به سیره جدم و پدرم علی بن ابی طالب رفتار نمایم.»(بحرانی، 1407ق، 179)
دقت در واژه های به کار رفته دراین سخن بلند و ماندگار، تعهد و مسئولیت امام (ع) در برابر حکومت و آنچه حاکمان انجام می دهند و انحراف هایی که بر اثر رفتار نادرست آنان در میان امت پیامبر (ص) پدید آمده است را به خوبی نشان می دهد.
امام در قسمتی از نامه خود به مردم بصره می نویسد: «و من شما را به کتاب خدا وسنت پیامبرش (ص) فرا می خوانم زیرا سنت مرده و بدعت زنده شده است. و اگر سخن من را بشنوید و فرمان مرا اطاعت کنید شما را به راه رشاد هدایت خواهم کرد.»(طبری، بی تا، 266)
و در پاسخ نامه های مردم کوفه مرقوم فرمود: «به جانم (یا آیینم) سوگند حاکم نیست مگر عمل کننده به قرآن، و چنگ زننده به عدالت، و تسلیم شونده در برابر حق، و وقف کننده خویش درراه خدا.»(حلی، 1369ق،16)
بنابراین در مکتب و مرام امام حسین (ع) آن کس همچون یزید که به قرآن عمل نمی کند، به عدالت حکم نمی راند، در برابر حق سر تسلیم فرود نمی آورد و در راه خدا سر نمی سپارد نمی تواند و نباید پیشوای مسلمانان قرار گیرد. حسین (ع) و به پیروی از آن حضرت یاران فداکارش در روز عاشورا، و شیعیان آگاهش برای همیشه دوران ها و همه سرزمین ها، این مکتب و مرام وفرهنگ سیاسی پویا و مستدام را نه
از روی هوا و هوس و منطبق با منافع شخصی و یا گروهی پایه گذاری کرده اند، بلکه براساس آموزه های جاودانه قرآن کریم که هر مسلمانی به پیروی از آن تا روز قیامت مامور گردیده است بنیان نهاده اند، آموزه هایی که مسلمانان را به عدم فرمان پذیری از ستمگران و گناه کاران فرا می خواند و از آنان می خواهد که خدا و پیامبر و ولایت داران الهی را اطاعت نمایند.
خداوند می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید! خدا را اطاعت کنید، و فرستاده (خدا) و صاحبان امرتان را اطاعت نمایید.» (نساء/4/ 59)
قرار گرفتن اطاعت از صاحبان امر در طول اطاعت از خدا و اطاعت از پیامبر خدا (ص) به وضوح گویای آن است که از نظر قرآن مجید تنها فرمانبری از صاحبان امری واجب است که امر آنان در همان جهت امر خدا و رسولش باشد؛ در غیر این صورت معنای آیه گرفتار تناقض درونی و ناهماهنگی محتوایی در هدف و نتیجه می شود. علاوه بر آنکه آیاتی متعدد در قرآن وجود دارد که مسلمانان را از اطاعت مسرفان و مفسدان و غافلان و گناهکاران و کافران و منافقان و تکذیب کنندگان و همانند آنان باز داشته است و این به معنای اختصاص یافتن معنای صاحبان امر به کسانی است که این ویژگی های ناپسند را نداشته باشند.
خداوند می فرماید: «و فرمان اسراف کاران را اطاعت مکنید، آنان که در زمین فساد می کنند و اصلاح نمی کنند.» (شعراء 26/ 151 و 152)نیز خطاب به پیامبر (ص) می فرماید: «و کسی که قلبش را از یادمان غافل ساختیم و از هوسش پیروی کرده، و کارش زیاده روی است را پیروی مکن ».(کهف / 8/ 28)
و در دو آیه می فرماید: «و کافران و منافقان را پیروی نکن.» (احزاب / 33/ 1 و 48)
و می فرماید: «پس تکذیب کنندگان را اطاعت نکن.»(قلم / 68/ 8)
و می فرماید: «وپیروی نکن از هر بسیار سوگند یاد کن خوار شده. بسار عیب جویی که به سخن چینی، فراوان گام برمی دارد. بسیار بازدارنده از نیکی، تجاوزگر گناه پیشه، پرخور سخت دل، که بعد از این (همه) بی تبار است .» (قلم / 68 / 10 تا 13)
و می فرماید: «از آنان از هیچ گناه کار یا (کافر) بسیار ناسپاس اطاعت مکن.»
(انسان / 76 / 24)
توجه به همه این آیات می فهماند که اقدام و قیام امام حسین (ع) در پدید آوردن حادثه عظیم عاشورا، در حقیقت بازگشت به فرمان و فرهنگ قرآن و زنده کردن آن بوده است، همان چیزی که در دوران خلافت غاصبان و به ویژه معاویه و یزید مرده بود و موجب مردگی و بی تحرکی سیاسی جامعه اسلامی شده بود.
در دوران غیبت امام زمان (عج) و زمان انتظار موعود نیز مبنا و مطلوب، همان مبنا و مطلوب سالار شهیدان در قیام عاشورا است .شیعه در عصر غیبت از حکومت های جائر و ستمگر که در بیشتر زمان ها و اکثر مکان ها سکان زمامداری جامعه اسلامی را به دست گرفته و در لباس مسلمانان، اهداف و آرمان های دشمنان اسلام را اجرا و پیاده می کنند بیزار است. آن حاکمان و حاکمیت آنان را در گستره مسئولیت های الهی سیاسی خود می بیند و سکوت و خاموشی در برابرآنان گذاشته است از راه ها و شیوه های مختلفی بهره می برد تا مسئولیت سنگین خویش را به نحو شایسته تر انجام دهد و زمینه نابودی حکومت های ستم پیشه و برپایی حکومت جهانی اسلام را فراهم کند.
به هرحال گسترش مسئولیت دینی - سیاسی شیعه به هرم زمامداری اسلامی و به ویژه توسعه تعهد او نسبت به رأس این هرم، تحرک و پویایی ده چندان و بلکه صد چندانی را از شیعه می طلبد، چرا که حوزه مسئولیت مربوط به این هرم از نظر لزوم تحرک و پویایی به هیچ وجه مقایسه پذیر با حوزه مسئولیت های شخصی یا حتی سایر حوزه های مسئولیت های اجتماعی نیست.
بنابراین قیام عاشورا و انتظار موعود با وارد کردن شیعه به این عرصه گسترده مسئولیت سیاسی تأثیری بسیار مهم در پویایی فرهنگ شیعه داشتند و بر اثر همین پویایی، شیعه را از رکود و رکون خارج نمودند و به نحو مؤثری به تداوم و ماندگاری آن نیز یاری رساندند؛ چرا که ماندن و درجا زدن، مردن است و رفتن و پویا ماندن، ماندن.

2- عاشورا،انتظار، هویت فرهنگی -اجتماعی مستقل شیعه
قیام عاشورا و انتظار موعود را می توان دو مؤلفه از مؤلفه های مهم دانست که به تشیع، فرهنگ و به فرهنگ تشیع، هویت مستقل اجتماعی و آرمان ها و اهداف متمایز از آن چه به نام فرهنگ اسلامی شهرت یافته بود عطا کرد. گرچه از دوران امامت امام علی (ع) شیعه به تدریج با هدایت ها و راهنمایی های آن امام همان هویت مستقل و تا اندازه ای متمایز در میان امت اسلامی پیدا کرد اما این هویت فرهنگی- اجتماعی چندان حالت ماندگار پیدا نکرده بود که شهادت علی (ع) و اقدام های سراسر جنگ و نیرنگ معاویه نهال نوپای فرهنگ تشیع و هویت مستقل اجتماعی آن را به مرگ و نابودی نزدیک ساخت.
تاریخ گواهی می دهد که هدف اصلی و اولویت کاری اول معاویه از بین بردن یاد و نام علی (ع)و فکر و فرهنگ آن حضرت و هویت مستقل اجتماعی شیعیان بود، اما پیداست که خباثت و خیانت او به همین حد و اندازه محدود نمی شد و در حقیقت معاویه در صدد آن بود تا اسلام را به طور کلی ریشه کن سازد و نام و یاد و فکر و فرهنگ اسلامی و پیامبر (ص) را از بین ببرد.
در حالات و اقدام های معاویه نوشته اند: «پس از سال جماعت (= سالی که صلح امام حسن (ع) با معاویه امضاء شد و افتراق مسلمانان به جماعت آنان تبدیل گردید)
معاویه به کارگزاران خود نامه ای نوشت که: بیزاری می جویم از هرکس چیزی درباره فضیلت ابوتراب(= علی (ع) و اهل بیت او روایت کند. به دنبال این نامه سخنوران د رهر منطقه و بر هر منبری به پا خاستند،علی را لعن می کردند و از او بیزاری می جستند و به عیب جویی از او و اهل بیتش می پرداختند. و درآن هنگام اهل کوفه بیش از همه مردم دچار گرفتاری شدند زیرا شیعه علی (ع) در کوفه فراوان بود. معاویه، زیادبن سمیه را بر آنان گماشت و بصره را نیز به کوفه ملحق ساخت. زیاد که در دوران علی (ع) از شیعیان بود و آنان را می شناخت و آنان را ترسانید و دست ها و پاها را برید و چشم ها را از حدقه درآورد و شیعیان را بر شاخه های نخل به دار کشید و
آنان را راند و از عراق متواری ساخت و در نتیجه شیعه شناخته شده ای در عراق باقی نماند.» (معتزلی، 1387ق، 44)
معاویه همچنین به کارگزاران خود در همه مناطق نوشت که به سود هیچ یک از پیروان علی (ع) و اهل بیت او شهادتی را نپذیرند.(همان)
اما معاویه به خوبی می دانست که میراث روایی برجای مانده از پیامبر (ص) که اینک پس از طرح و اجرای سیاست منع نشر و نگارش حدیث پیامبر(ص) به دست خلفای پیش از او به صورت شفاهی و سینه به سینه درمیان مردم نقل می شد به دلیل اشتمال آن بر روایاتی فراوان در فضیلت های علی (ع) و اهل بیت آن حضرت، مانع بزرگی است که او را از رسیدن به مقاسد شوم خودباز می دارد و همچنان گرایش به فک رو فرهنگ علی (ع) را درمیان مردم روز افزون می کند؛ از این رو به کار ضد فرهنگی اثر گذاری دست یازید تا شاید از این طریق تمایز فرهنگی که علی (ع) پی نهاده بود را از بین ببرد و هویت مستقل شیعه را نابود کند.
دراین جهت و در اولین اقدام به کارگزاران خود نوشت : «کسانی که پیش از شما از پیروان عثمان و دوست داران او و اهل ولایت وی بوده اند، و نیز کسانی که فضایل و مناقب او را روایت می کنند جستجو کنید، به مجالس آنان نزدیک شوید و ایشان را پیش آورید و اکرامشان کنید و برایم تمام آنچه هریک از آنان (در فضیلت عثمان) روایت می کنند به همراه نام شان ونام پدران شان و فامیل شان را بنویسید.»(همان)
علی بن محمد مداینی( 225 ق) از تاریخ نگاران بزرگ اهل سنت در توضیح آثار و نتایج این اقدام معاویه می نویسد: «کارگزاران او چنان کردند (که وی می خواست ) تا آنجا که در فضایل عثمان و مناقب او بسیار گفتند به جهت آنچه که معاویه از پیش کش ها، و پوشاک ها و بخشش ها، و زمین های واگذاری به ایشان می داد.»
(همان)
اما پیداست که معاویه در صدد طرح و ترویج عثمان از آن جهت که او عثمان بود، نبود معاویه می خواست در برابر فکر و فرهنگ علی (ع) فکر و فرهنگ عثمان و به دنبال او بنی امیه را، و در برابر هویت مستقل اجتماعی شیعه هویت جعلی امویان را مطرح کند و از این راه تداوم و پویایی فرهنگ تشیع را از بین ببرد.
توجه و دقت در نامه دیگری که معاویه در همین جهت به کارگزاران خود نوشته، بس سودمند است : «هنگامی که این نوشته ام به دستتان رسید مردم را به روایت در فضایل خلفای پیشین فرا خوانید و هیچ حدیثی را که کسی از مسلمانان درباره ابوتراب گزارش می کند رها نسازید جز آنکه مناقض آن را درباره صحابه برایم بیاورید. همانا چنین کاری نزدم محبوب تر و برای چشمانم روشنی بخش تر است . و برای استدلال ابوتراب و پیروانش(بر درستی راه شان) باطل کننده تر است، و از (بیان ونقل) مناقب عثمان و فضل او بر ایشان سخت تر است .»(همان 45)
نیرنگ ها و سیاست های شیطانی معاویه خواه ناخواه آثار خود را می گذاشت ؛رفته رفته اسلام را به عقب و فرهنگ تشیع را به سوی مرگ می برد؛ هویت مستقل شیعه را نابود می ساخت و آنان را در فکر و فرهنگ نادرست حاکم بر جامعه اسلامی هضم و گم می کرد. دراین صورت فرهنگ تشیع پویایی نداشت و تداوم نمی یافت ؛ و این بزرگ ترین آرزویی بود که معاویه روز و شب خود را در عملی ساختن آن سپری می کرد؛ چرا که وجود هویت مستقل که دارای مبانی فکری و اهداف و آرمان های متفاوت با خواست و اراده معاویه بود و دراین جهت همواره در تلاش و تکاپو برای رسیدن به مقاصد خویش گام برمی داشت، و دیگری : خطر استعدادی الگوگیری جامعه اسلامی از این فکر و فرهنگ و هویت متمایز: خطری که می توانست پیامدها سنگین تر برای حکومت داشته باشد.
اما اقدام شجاعانه و قیام خالصانه امام حسین (ع) توانست سیر قهقهرایی اسلام را متوقف کند و اقدام های معاویه در از بین بردن شیعه را خنثی کند، و فرهنگ تشیع را از نابودی حتمی برهاند. عبارت عرشی و سخن بلند پیامبر (ص) که فرموده بود: «حسین از من است و من از حسینم» (مفید، بی تا، 127) در واقع به همین حقیقت اشاره داشت.
به یقین امام حسین (ع) با کار خود شیعه را حیات دوباره بخشید و شخصیت و هویت در معرض نابودی و اضمحلال او را که چونان درختی تشنه آب و باران بود. با خون خود سیراب و زنده کرد. این امر سبب شد تا گروه های شیعه در گوشه و
کنار خلافت اسلامی، خود را بیابند و با تشکیل گروه ها و دسته های مقاومت، پرچم شیعه را همواره افراشته نگاه کردند. قیام های گوناگونی که در جای جای سرزمین های اسلامی با نام خون خواهی سالار شهیدان (ع) پس از حادثه کربلا ایجاد شد متأثر از همین احساس شخصیتی بود که امام حسین (ع) با قیام خون بار خود به جامعه شیعی تزریق نمود. این قیام ها به خوبی نشان می داد که فرهنگ تشیع هنوز نمرده، هویت مستقل آن از بین نرفته، و قیام عاشورا توانسته است به آن جانی دوباره ببخشد.
ولی پایان دردناکی که برای قیام سیدالشهداء (ع) و قیام های متأثر از آن رقم خورد از یک سو، و فشارهای مضاعف حاکمان وقت بر شیعیان به دلیل بروز و ظهور ظرفیت و توان فرهنگ تشیع در بسیج و سازمان دهی اجتماعی نیروهای شیعی و ایجاد مزاحمت های شایان توجه برای غاصبان ستمگر از سوی دیگر موجب شد تا از زمان امام باقر(ع) برای حفظ و نگهبانی هویت مستقل تشیع،نیروی کارآمد دیگری که پیشینه اسلامی و طرح در آیاتی از قرآن مجید و سخن پیامبر(ص) را داشت مهم شود؛ نیروی بس سودمندی که توجه به آن و بهره مندی از آن برای تداوم فرهنگ تشیع در آن اوضاع حساس و سرنوشت ساز ضروری بود؛ نیرو و سلاح تقیه.
امام باقر(ع) همچون امامان پیش و پس از خود فکر بیدار و چشم بینای شیعه بود؛ آن حضرت شنیده یا به چشم خود دیده بود که جامعه شیعی چگونه هدف تیرهای بلای ستمگران، و فرهنگ شیعه چطور آماج دشمنان قرار گرفته است.
روایت تکان دهنده ای که از آن امام بزرگوار در بیان سرگذشت اهل بیت پیامبر (ص) و شیعیان آنان نقل کرده اند این بیداری و بینایی را به وضوح نشان می دهد.
امام (ع) پس از بیان ستم هایی که بر اهل بیت پیامبر(ص) از همان هنگام ارتحال آن حضرت روا داشته شد تا آنچه برامام حسن (ع) وامام حسین (ع) گذشت، می فرماید: «سپس همواره ما اهل بیت خوار می شدیم، و پایمال می گردیدیم، و کنار زده می شدیم، و از اهمیت می افتادیم، و محروم می گشتیم، و کشته می گردیدیم، و ترسانده می شدیم، و بر خون هایمان و بر خون های دوستانمان ایمن نبودیم، و دروغ گویان و منکران به جهت دروغشان و انکارشان جایگاه می یافتند و به امیران خود و قاضیان بدکار و کارگزاران بدرفتار در هر شهری تقرب می جستند و برایشان
احادیث ساختگی دروغین نقل می کردند و از ما چیزهایی روایت می کردند که نگفته بودیم و چیزهایی که نکرده بودیم تا ما را نزد مردم مبغوض کنند. و بیشترین و بزرگ ترین آنها در زمان معاویه پس از ارتحال حسن (ع) بود. پس شیعیان ما در هر شهری کشته شدند، و دست ها و پاها براساس بدگمانی ها بریده گشتند، چنان که هرکس به دوستی ما و توجه به ما یاد می شد زندانی می گردید، یا مالش ربوده می شد، یا خانه اش خراب می گشت. واین بلاها همچنان شدت می گرفت و بیشتر می شد تا زمان عبیدالله بن زیاد قاتل حسین (ع).آن گاه حجاج آمد که شیعیان را به هر نوعی می کشت و آنان را با هر بدگمانی و تهمتی تحت تعقیب قرار می داد تا آنجا که اگر به کسی زندیق یا کافر گفته می شد برایش بهتر بود تا شیعه علی گفته شود...»
(معتزلی، 1387ق، 43)
استمرار چنین وضعیتی بی تردید هویت مستقل اجتماعی شیعه را به طور کلی نابود، فرهنگ تشیع را از اساس ریشه کن و قیام و اقدام امام حسین (ع) را خنثی می کرد؛ اما بهره مندی از عنصر تقیه می توانست به خوبی و با کمترین هزینه ای حفظ شیعه و تداوم و پویایی فرهنگ تشیع را در پی داشته باشد.
استاد محمد باقر بهبودی با اشاره به اینکه تقیه رخصتی است که برای حفظ جان، آبرو و مال مقرر شده است و طبع اولی آن این است که انسان می تواند در موارد لازم از این رخصت استفاده نکند و از جان و مال خود در راه اعتلای اسلام بگذرد و به درجه والای شهادت برسد، می نویسد: «حکم استتار و عدم استتار مدت ها بر طبع اولیه خود باقی بود و لذا مردان فداکاری مانند میثم تمار و رشید هجری و حجر بن عدی کندی که هر سه تن از یاران امام علی(ع) بودند تقیه نکردند و در آخرین مرحله سرور شهیدان ابو عبدالله الحسین از پیمان بستن با یزید و یزیدیان امتناع کرد و به خاطر اعلاء کلمه حق با یاران فداکارش شهید شد. ولی از زمان امام باقر ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین که مذهب تشیع از صورت یک حماسه به صورت یک مکتب علمی درآمد،بر روی استفاده از این رخصت تأکید شد تا شاگردان مکتب زنده بمانند و پیام مکتب را به نسل های آینده بسپارند.» (بهبودی، 1363، 219)
اما از همان آغاز طرح مهم تقیه به دستی امامان معصوم(ع) پندار ناهم سویی آن با اصل قیام امام حسین(ع)، پیام حادثه عاشورا، پویایی فرهنگ تشیع و بالندگی شیعیان مورد توجه و انکار قرار گرفت.
اما صادق (ع) با بیان اینکه: «تقیه سپر مؤمن است و تقیه پناه گاه مؤمن است، و ایمانی برای آن کس که تقیه ندارد نیست.» (کلینی، 1365ق، 221) این حقیقت ظریف و لطیف را آشکار کرد که تقیه ابزاری جنگی جوانان سپر است که ماندگاری و پایداری مجاهد را در صحنه نبرد بیشتر می کند و پناه گاهی است که او رااز گزند حمله و هجوم آسیب دشمن محفوظ می دارد. از این رو هرکس از این سپر بهره نگیرد ایمانی نخواهد داشت؛ چرا که دشمن را به آسانی بر خود مسلط خواهد کرد و او به جز بی ایمانی وی رضایت نخواهد داد.
امام صادق (ع) همچنین فرمود: «... و مؤمن مجاهد است زیرا او با دشمنان خدای عزیز و جلیل در دولت باطل به وسیله تقیه، و در دولت حق به وسیله شمشیر مجاهده می کند.» (صدوق، 1404 ق،560) و با این سخن روشن شد که بهره مندی از عنصر تقیه، فاصله گیری از مجاهدت، قیام کربلا و حادثه عاشورا نیست بلکه همانند آن و هماهنگ با آن، و ضرورتی است که تداوم و پویایی فرهنگ تشیع آن را ایجاب می کند؛ضرورتی که شخصیت مستقل مذهبی شیعه را به خوبی می تواند حفظ کند.
اما شخصیت و هویت فرهنگی و اجتماعی مستقلی که حادثه عاشورا به شیعه بخشید، شخصیت و هویتی بود که از ابتدا مظلوم به دنیا آمد. مظلومی که حقوق مشروع او را ربوده، انواع ستم ها بر او روا داشته، خون بهترین عزیزانش را ریخته، باورمندانش را همواره تحت تعقیب و آزار و شکنجه قرار داده، و از هیچ کوششی در خاموشی نامش و انحراف راهش فرو گذار نکرده بودند. این ویژگی ها می توانست هویت و تداوم پویاترین فرهنگ ها را نیز حتی با بهره مندی از سلاح کارآمد تقیه با مخاطره جدی روبرو سازد چه رسد به فرهنگ نوپایی چون فرهنگ اسلام راستین؛ فرهنگ تشیع،اما برای فرد و فرهنگ مظلوم یک چیز کافی است تا او را به حرکت وا دارد: امید به آینده ای روشن همراه دست یابی به حق از دست رفته ؛امری که به برکت وجود امامان معصوم ازدودمان امام حسین (ع) در عصر ظهور و حضور آن امامان، و به برکت انتظار موعود در دوران غیبت آخرین آنان، در فرهنگ شیعه وجود داشت
و می توانست بغض فرومانده در گلوی شیعه براثر حادثه عاشورا و شهادت جانسوز امام حسین (ع) و یاران فداکارش را به صورت فریادی بلند در سراسر تاریخ تشیع درآورد؛و قامت خمیده این فرهنگ نوپیدا را راست و استوار بدارد؛ و مظلومیت آن رابه سکویی برای پرش به سوی تداوم دراز مدت تر و پویایی بیشتر تبدیل نماید. بنابراین، از این نگاه، انتظار موعود و انتظار برپایی دولت حق بهترین کاری است که می تواند حادثه عاشورا را همچنان زنده و سرپا و اثر گذار بدارد و به جای تأثیر منفی آن در فرهنگ تشیع و سوق آن به سوی نابودی و فراموشی تدریجی، تأثیر مثبت آن در این فرهنگ را موجب گردد، تأثیری که نقش مهم آن در شکل تداوم و پویایی فرهنگ تشیع در طی تاریخ این مکتب تبلور یافته است.
در واقع قیام عاشورا می توانست بال پرواز شیعه باشد اما نه به تنهایی، فرهنگ تشیع و شیعه نیازمند بال پرواز دیگری هم طراز قیام عاشورا و هماهنگ با آن بود که انتظار آن را تأمین کرد و اینک با ایجاد انقلاب اسلامی ایران این پرنده بلند پرواز می رود تا برکات خویش را بر همه سرزمین های اسلامی و غیراسلامی سایه افکن کند و همین خواهد شد اگر خدا خواهد.

نتیجه گیری:
از دیدگاه شیعه قیام عاشورا و انتظار موعود به عنوان دو مؤلفه از مؤلفه های مهم فرهنگ تشیع در تداوم و پویایی این فرهنگ نقش اساسی و کلیدی داشته اند. گرچه درباره نقش مثبت انتظار موعود ممکن است برخی تردیدها وجود داشته باشد اما مفهوم شناسی درست ودقیق انتظار و توجه به جایگاه ممتاز و حرکت آفرین آن در مجموعه معارف شیعی این تردیدها رابه راحتی و روشنی برطرف می نماید.
عرصه حکومت و حاکمیت از عرصه های مهم بوده است که نقش قیام عاشورا و انتظار موعود در تداوم و پویایی فرهنگ تشیع در آن به وضوح به چشم می خورد. حرکت شور آفرین امام حسین (ع) برای اصلاح حکومن منحرف و ستم کار یزید الگوی بسیار مناسبی برای شیعیان به وجود آورد تا آنان با بهره گیری از این الگو در همه عصرها و نسل ها، پایا و پویا حضور مثبت خود را در تحولات سیاسی جامعه
اسلامی به مرحله ظهور برسانند

 

منبع

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    شما پسر هستید یا دختر ؟
    سن شما چقدر است ؟
    شما چقدر به نماز اهمیت میدهید ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 82
  • کل نظرات : 10
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 8
  • آی پی دیروز : 48
  • بازدید امروز : 31
  • باردید دیروز : 174
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 505
  • بازدید ماه : 1,230
  • بازدید سال : 3,562
  • بازدید کلی : 51,201